بــــارونِ اَخــــــــمو!
پنـج راهیِ دروغ!!!بــــارونِ اَخــــــــمو!
پنـج راهیِ دروغ!!!!!!
وای خــدا! بَسـَم نیست ؟! آخه چـقـدر دیگه!؟ تا کجــایِ این دنیـــات می خوای منُ سـَردرگــم بــزاری ؟! ایندفعــه که دیگـــه من انتخاب نکردم ! خودت فرستادیـــش سراغَم !اَصاْ مگه من ازت آقا بالـا سر خواسته بودم که آقاهه رو گذاشــتی سر رام! خــدا؟! من کنکور دارم! یــک ماهِ دیگه ٬ فقط یک ماه فرصت دارم! از فردا هم امتحانای پیش ِ دو م شروع میشه! اونوقت تو یه همیچیــن شرایطی بایــد تو یه همیچــین مخمصه ای گیــر کنم؟! آره!؟ ناشکر نیستم! پسرِ خوبیِ !خیلی ام خوبه! نامرد نیست! دروغ گو نیست! دوسَم داره! به هیشکی محل نمی ده! ولـــی ...! اینـا کافیه؟!
ماله من باشهُ با من نباشه! این خوبه خدا جون؟! پس اینایــی که مدام با همَن تکلیفشون چیه؟! من تنهام! تو بگو کیُ دارم آخه؟! دیگه دوستی واسَم مونده؟! واسه اینکه خوب بمونم همه رو از دور خودم پروندم! که چی بشه ؟! ها! که هیشکی نگه شـــ دُخترِ بدیِ چون دوستاش بدن ! خدا؟! دارم دیوونه میشم!
تو این یه سال چه غلطـــی کردم؟! هوم!؟ چی تونستم بخونم؟! همش تو فکرِ این بودم که کجاستُ چیکار میکنهُ چرا دلـــش واسم تنگ نمی شهُ ...!
خدا جون؟!من خسته شدم! یــکی دیگه رو بزار سرِ راهش!مجبورش کن با یــکی دیگه بدوستِ!من لیاقتشُ ندارم! بخدا نمی رم با یکــی دیگه بدوستم! دوسش دارم! به اندازه کافــی بهم احساس داد! دیگه نمی خوام اذیتش کنم با دلتنگیام! من که خر نیستم خدا! هستـــم؟! اگه اون به زبون نمی اره که دلیل بر این نیست که من اذیتش نمی کنم!
شاید خیلــی بچه ام! چنـــد وقته خیلی می فکرم ! کاش یــِکَم سخت تر بش جواب میدادم! کاش تو این ســه سال باهاش ندوستیده بودم! کاش می زاشتم هر کاری واسه دوستیدن با من بانجامِ!کاش دنبالِ خودم می کشوندمش!
بچه ام؟!اوهـــــوم ! میدونم! ولـــی ...! کاش یکی منُ میفهمید! من یِکَم توجه می خوام ! همیــــن!
می گفتم با خودم...!
می گفتم با خودم دیگه بُریدم!
دیــگه به آخر ِ جاده رسیدم!
نفس های ِ ضعیفِت آخرین بود
فقط غم تنهایی آروم ُ آروم
تمومِ‌لحظه هام حسرتُ افسوس
منُ بغضُ شبُ سوسویِ فانوس
تو وقتی که همه تنهام گذاشتن
دلم کَندَن ز ِ جا پا روش گذاشتن
یکی پیداش شدُ قفس رو باز کرد
تو اوجِ بی صدایی ها صدام کرد
یکی اومد که دوست داشتن می فهمید
منُ از اون منِ مُرده جدا کرد
نمی خوام که بره هیچ وقت ز دستم
فقط اون می دونه که خیلی خسته م
...
آقـــامون داره میره اجباری!
به خدمَتِتون که ...! مااَم بلـــه!
امروز کلــی با آقامـــون لـاو تو لـاو بودیــم! این یعنــی چــی!؟ آها ! بلــه! عَـرض میکُنم خدمتِتون!
طـــی یـــک عَمَلیاتِ بیش اَز حد زیــرکانه دریــافتَم که آقاهه خیالـاتــی در سَـــرِ مُبارک می پروراند! و آن خیـــالـات چیســت!؟ ها!؟ یعنی باید بگـم بهِتون! نوچ ! نمی خوام! فقط خودم باید بدونم! ولـــی در راســـتایِ تحــقُق بخشیدن به آن خیالـات آقـاهه بی خیالِ درس شده ُ می خواد راهیِ خدمتِ مقدسِ سَ ر ب ا ز ی
بشود! بغض!
میگـــه اگه برم سربازی بعــدش درسُ کارُ تو رو در کنــارِ هم می تونم داشته باشم! یه جورایی اَم راست میگه! اَز عصر تا حالـا همش اونُ بدونِ مو فرض می کنم! این قسمتش واقعاْ واسَم سختِ!اخـــه چه جوری از اون موهایِ خومشِلِش دل بــِکنم من!
دی : چیه خوب!
راستش قبلـاْ اگه اسمِ سربازیُ می آورد می مردم ُ میکشتمش! ولـــی این دفعه کلــی ذوق کردم! خوشالــم که به فکرِ آیندمونِ!!!! دی: حالـا آقایونی که از اینجا رد می شن پیلیز به من بگن این اجــباری چه جوری هَست حالـا! آقاهه میگه اگه تو شهرِ خودمون باشه ۱۲ ساعت پُستِ ۱۲ ساعت خونه س! آره؟!
لوفاْ اطلـاعاتتون ُ دریغ نفرمایــید! چون من اجازه ندارم از آقاهه بسوالم! میگه نفکر به این موضوع!
خوب همینا دیگه!
ما بریم دیگه !
راستی ...
هیــچی !
قابلِ توجه ِ دوستان گرام! بلـاگفا فقط همون یه بار باز شد برام!
ولـــی همچنان با گوشـــی می خونمتون!
٫٫ستاره! به جا اینــکه بیای اینجا هی میری تو اون بلـاگم که نیستم اونجا! ایـــــــــش! قَرَم ! دیگه نمیام پیشت!
٫٫تی تاپ ؟! کجایی دختر! یعنی داری میدرسی تو؟!
٫٫خانومِ ف ! بــوس!
٫٫ مریـــم!؟ هیـــــچی!قَرَم با توام!
٫٫ هانـــی جون!بوووووووس!
فیلـاْ !
یه سوال!
میشه یکی به مَن بگه مَن دیوونه اَم آیا ٬ یـــا اینکه زیادی عاقـــــِلَم!؟
حوصــــــــــله هیچ کَسُ ندارَم!
bye! for a lonG tIMe!
تف به ذااتت !
دلـــم میخواد اوق بزنم! تمامِ غصه هایــی ُ که تو این چــار سال خوردم بالـا بیارم! ببینم تا حالـا کسی بــِت گفتـه کَثیف!؟ لـاشی چـِطور؟! حتـماْ خودت می دونی چــه آشغالـی هستی !حالَم اَزَت بــِهم می خوره! آخه چــِطور به خــودم بــِقَبولونَم که شــیش ماهِ تمومک واســه رَفتِن آشغالی مِثِ تو غصه خوردَم ُ اَشک ریختم!؟ رفته بودی ُمنِ اَحمق همچنان واسه سلامتی ت دعا می کردم! هر شب نمازِ حاجت می خوندم سالِ کنکورت! یادته؟! نه! تو هیــچی یادت نیست! دعا می کردم کســی که لیاقتت ُ داشته باشه ُ به اندازه من دوسِت داشته باشه به تورت بخوره! خاک بَر سَر من که اینقد بچه بودم! احمــق بودم! چشمامُ رو حقیقت بسته بودم! یک سالِ تموم کسی دنیای ِ من بود که واسه همــه دنیا بود!! ولــی منِ احمق نفــمیدم! بــِت اعتماد داشتم! یچه نماز خون بودی! روزه می گرفتی ! هـــیچ وقت فکرِ بد راجع بــِت نکردم! همیـــشه به خودم می گفتم
مَحالِ ممکنِ این بچه بــِهِم نارو بزنه!دِ لامَصَب اگه دوسَم نداشتی چرا یک سال باهام موندی!؟ چرا همـــون اول نگفتی با خیــلیـا هستی که بــِت دل نبندم؟! چرا ؟!! می دونی چرا؟! چون بیمــار بودی! هنوزم هســـتی! مرِضِ جلــب توجه داری! دوس داری همه دوسـِت داشته باشن! نمی تونی کســی ُ اَنتخاب کنی واسه خودتُ خودتم واسه اون باشی! تا حالا هیچ وقت اینقد صریح باهات حرف نزدم! مطمئنم نیستم که آدرِسِ اینجــا بــِت می دم که بیای بخونی اینا رو یا نه! پریروز وقتی فهمیـــدم فاطمه می دونسته تو چه آدمِ رذلی هستی ُ بهم تو تمام این سال ها نگفته کلی شاکی شدم! حتماْ کلی به من ٫ به سادگیــام خندیدید؟! اوهوم؟!
تا عمر دارم نمی بخشمت!
او.ن روزی که می خواستی بری تنها بودم! زنگ زدی ! یادته چه جوری بم گفتی می خوای واسه همیشه بری؟ ! تا شب تو هَنگ بودم بد مَصَب!
اینـا رو گفتم که بگم هر چقد تو بد بودی ُ در حقم جفا کردی اَمین تلافی شُ درآورد! نمی دونی چه لذتی داره وقتی کســـی به حدِ مرگ دوسِت داشته باشهُ تواَم تمام دنیا بمونی! شرویــن تو احساس نداری! همیـــن! به همیــن زندگی سگی ت ادامه بده! خدا می دونه چند نفرُ مثِ من گول زدی ُ با احساساتش بازی کردی! مطمئن باش من یکی هیچ وقت نمی بخشمت! اونقدر خوب بودم که نه تو مدت دوستیمون نه تو این سه سال حتی یک بار هم به سَرَم نزده اذیتت کنم!
امتحانت کنم؟ می فهمی!؟
راستی یه چیزی! خواهرت می دونست تو چه آشغالی هستی که می گفت باهات نمونم! کــاش به حرفش گوش میکردم! کـاش!
انتقامم نمی گیرم چون ارزششُ نداری! واسه همیشه از ذهنم پاکــ شدی شروینِ بدنهاد ِ به ظاهرِ بهترین پسر دنیا!
درگیر عادتم! سرگرم خود شدن!
الـان کارد بــِم بزنی خونَم در نمی یاد! من دیــگه چیکار بایــَد بُکُنـــَم واسه حفظِ این رابطه؟!هوم! تـــو می گی دوسَم داری! اُکی ! قبول! ولــی ... ! دیــــشَب مستِ خواب بودم! به زور خودمُ بیدار نگه داشتــَم که به قولِ دیشَبم عَمَل کرده باشم! داشتم کافه پیانو رو می خوندم که زنگ زدی! دیگـــه داشتم غَـــش می کردم! تو حالِ منُ میفهمی ! میدونی وقتی خسته ام چه جوری میشم! تو حرف می زدی ُ من تمامِ سعی مُ میکردم که خواب اَز سَرَم بــِپِره! پرید! ولــی چه فایده! حس کردم خیـــلی خسته ای! واسه همینم نخواستم خودخواه باشمُ منت بزارم! واسه همین گُفتم بریم بخوابیم! ...!تو نباید قاطی می کردی ! متوجه ای؟! چرا اَز خونه تون زدی بیرون!
گناهِ من اینـــه که فِک میکنم نباید همه چی ُ واسَت توضیـــح بـــِدم! ولــی تو...! مُشکلاتت زیادِ! میفهممت! ولـــی مگه قرار نبود راهِ حل واسه شون پیدا کنیــــم! ؟
امین؟! چِمونِ ما دو تا!؟ مگه ما همونایــی نیستیم که ...! یادمِ یه زمانی واسه ایـــنکه با هم دعوا کنیم ضَعف میکردم! آرزوی محالی بود واسَم! ولی الــان به چه راحتـــی از هم ناراحتـــ میشیم!
اونموقعی که بیرون بودی زنگ زدم از دلت در بیارم تا راحت بخوابی ! ولی نزاشتی !
از دیشب گوشیمُ خاموش کردم! بــِت گفتم اَزَت انتقام میگیرم! گفتم...! اینارو گفتم که به خودت بیای! می دونم داغون می شی! می دونم گریه میکنی ! می دونم ...!
امین!!؟ ؟!!
معذرت می خوام!
دلواپَسَم نباش!
اندر احوالاتِ یک عدد بچه کنکوری!
هفته پیـــش که دُکــی اومد اینجــا کلــی راجع به سوســ.ـک ُ م و ش باهام حرفیدیم! در پایان دُکی فرمایش فرمودن که اگه کســــی جزوه ای کتـــابی چیــــزی لـازم داره لیســـت کنه که هفـــته دیگه که میاد اَز شَهر براش بیـــاره!
مـــا هَم یک عدد لیستـــ بُلَند بالـا از جزواتـــ خبره ترین اساتیـــد شَهر تهیه نموده و به دُکی ژووونمون ارائه نمودیـــم!
این هفته آمد! دیروز آمد!برخلـافــِ انتظارمان کتابی برایمان آورد! خوشحالــمان نمود!
کلی با دُکی راجع به دوستام حرفیدم!
دُکی گفت نباید از دوستات انتظار داشته باشی! نباید تربیتشون کنی !
کُلُهُم از عرایضش دریافتم که خوبـــ بودنُ بد بودنِ آدما به خودشون مربـــوطِ!
کلی اَز اینجانبـــ تعریفـــ نمودن و رهسپارِ شَهر شدند! مثلـاْ گفتـــ کلی بین دوستاتــ محبوبی ُ هر کـی میاد پیشَم اَزت دلخور نیست!
یه مثالَم زد! گفتــ فک کن یکی میخواد بره مهمـــونی !از ترسِ اینکه اگه لِباسِ رنگــِ روشن بپوشه بهش بگن بــِت نمیاد مشکی می پوشه! ولــی تو اونی هستی که رنگــِ روشن َ رو می پوشی!
یعنی از ترسِ اینکه موفق نشی راهی که بقیه انتخابــ کردنُ در پیش نگرفتی !
دنبالِ چیزی رفتی که دوست داری!
خوشـــالم که یکی مثِ دُکی هستـــ که متوجه تَکـــ بودن من و مظلوم واقع شدنم در بین این عزیــزان شده استـــ!
در کُل خوشــــالَم!
نگــار میگه نمی خوام امسال کنــکور بدم! یه جورایــی کلی دُکی ُ دوس داره ُ نمی خواد این دیدار های هفته ای یکبار تموم بشه! خیلــی خره ؟مگه نه؟!!
آدم عـــاشق ِ مشاور ِ کنکورش بشه! یه جورایـــی جالــبِ !
راستی فک میکنید دُکی ِ ما چه جوریه؟!
چند سالشه؟
اصلـاْ خودِ من چه جوریم؟!
خیـــلی دوست دارم بدونم چه ذهنیــتی از منُ دکی مُ دارید!
یه سوال!
بین کَســی که دوستتون داره ُ دوسِش ندارین و کســـی که دوسش دارین ُ دوستون نداره کدومُ اتنخابـــ می کنید؟!
لـازم نیست فقط از لحاظ دوستی دو جنس مخالفـــ بررسی ش کنید!این علـاقه میتونه بین دو تا مونث یا حتی دو تا مذکر هم باشه! متوجه اید آیا؟ !
مَن خطــ خطی ام! ـــیک روز با اَرازِل ـــ!!!!
اِمروزَم اَز اون روزاس که دلـــَم یه جوریِ! چه جوریشُ وَل کن!
.
.
.
!!!!!!!!!
خوبـــ یه کَم خــط خَطی اَم! البته یِکَم بیشتَر اَز یِکَم!
دارِم خفه میشم!
این بار دیگه بخاطِرِ درسُ کنکورُ دُکتُرُ دبیراُ حرفاشونُ اینجــور چیزا نیس!
...!
دِلَم بَد جوری تنهاس!
یعنی دو ماه دیگه همه چی می شه مثِ اَوَلِش!؟
باور کنم؟!
یعنی خُرداد که اَز راه بــِرسه تو باز می شی تمام وقت واسه مَن؟!
آره؟!!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما یعنی مَن ُ شِق شِقَمُ ساسیُ سِپیُ آزی دیـــروز به طرزِ فَجیعی بچه شده بودیم!:دی
ولی خوبـــ اونا می تونستن یچه شدنشونُ نشون بدن ولــ...ــی من ! نه!
کلاس تشکیل نشد!
شِق شِقَم هوسِ کله کرد! ـــ کله پاچهــ
منم که عمراْ بتونم دلِ این بچه رو بشکنَم ُ بــِش بگم نــــــوچ! نمی شه! نمیام! نمیری!
اومدیم بریم کله بزنیم تو رگــــ که یـــیهو این اَرازِل(!) ریختن تو پارکــــُ شروع کردن جنگولــَک بازیاشونُ!منم که هَمَش
گوشی دَستم بودُ آقاییُ میگرفتم!!!
که آخرشَم نتونستم بگیـــــــرمش!
آره داشتم میگفتم !بَعدِ اَندی بلاخره تونستم از تو پارکـــ جمعشــــون کنم!روانه شدیم به سَمتِ کله پَزی!
هر چی بیشتر می رفتیم کَمتر کله پزی را می یافتیم!
آخرشم با همـــ...کاری یه آقاههــ پیر بودا
ـــ تونستیم یه کله پزی بیابیم!
دو تا مغـــ...ز واسشون گرفتمُ دوباره روانه یک عدد پارکـــــــــ دیگر شدیم!
ولــــ...ی شق شق ضِدِ حال بـــِم زد!گُفــــ نومویام خونه تون! منم لَج کردم دستـــــــــ به مغزا نزدم!
حالا اون وســـط خانومِ آقایِ نـــون ِ بزرگــــ هم هی اِس میداد که اگه نرید خونه میزنگم خونه هاتون!!!!
دی
::::
منم که همش تَنُ بَدَنم رو ویبره بود! ولــــ....ی به خیر گذشـــتـــ....!
اینم از دیروزِ مــ...ا!!!!
اِمضـــ...ـا ::: شااُ٬٬ !!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیگه واسه کســی که واسَم وقت نداره وقت نمی زارم!
حتی اگه عزیـــــز ترین کَسَم باشه!
مطمئنم اگه تواَم جای من بودی خسته می شدی!
یه چی ب
بــِگِم؟! تقریباْ بیشترتون می دونید!!!
خوبــــ مامییش باردارِ!
خواهِرِم نداره که به مامیش برسه!
مجبورِ تمام وقتــــ دَمِ دستِ مامیش باشه!
واسه همیـــنم نمی تونه اونجور که بایَد با مَن باشه!
منم بیش اَز حد بــــِش وابسته اَم!
الآنم از نظرِ روحی بد جوری داغونَم!
همش یکی دو ماه ِ دیگه مونده تا داداشیش به دنیا بیاد!
شُما میگید بازَم تحمُل کنم ؟!!!
چامکلیم !
چطول مطولــین؟!
من همچنان اُکی اَم!
سه روز مدام تا تقی به
توقی میخورد گریه میکردم
ولی الان خوبم!
متنبه شدم !
دوماه کلیِ!
تا یِکُم قرارِ پایه رو ببندم!
بعدشم برم سراغِ پیش!
یعنی دُکی گف اگه شده نخوابید
ببندیدش!
همچنان در بی منبعــی به سر میبریم!
ولی دُکی گفــــ از آقای ...!و ...! واسَم
جزوه میگیره!
این دوتا دو تا آقاهَن که کلی معرفــــَن واینا!
دی:
فیلاْ!